من تئاتر زیاد دیدهام، میتوانم بگویم تا پنج شش سال قبل جزو معدود افراد محجبه و با پوشش چادر در سالنها و تماشاخانهها بودهام. به تجربه دیدم، تفاوت معناداری در سلیقه قشرهای مختلف در انتخاب جنس تئاتری که میبینند وجود دارد. حساسیتهایی از جنس محتوا و فرم و حتی بازیگرهای روی صحنه هست که اغلب اینگونه افراد را از تماشا و لذت بردن از این هنر محروم میکند و گزینههای پیش روی آنها را محدود.
از وقتی به یاد دارم پدرم تعزیه اجرا میکرد. موافقخوان بوده و تصویرش با شال سبز و کلاهخود توی ذهنم نقش بسته. از همان زمان تعزیه برایم شکل و شمایل کاملا مردانه داشته. حضرت زینب و سکینه سلاماللهعلیهما را مردهای ریزنقش با صدای کمی زیرتر اجرا میکردند و هیچ زنی را حتی در نقشهای زنانه نمیدیدم. زمانی را به یاد دارم که نمایشها اگر مضمونی آیینی داشت در تعزیه و شبیهخوانی خلاصه میشد.
نمایشهایی که صرفا زنانه باشند در تاریخ تئاتر ایران معدود بوده. حافظه تاریخی شاید نمایشهایی که در اندرونیها توسط زنان اجرا میشده را به یاد بیاورد. « خاله رورو» «دیشب به باغ تو کی بود» «عموسبزی فروش» و امثالهم نمایشهایی در مفهوم زنانه بودند، ولی با مضمونی که زن در آن جنس دوم محسوب شده و طنازی مبتذلی را شامل میشد. پس از انقلاب اما نویسندگانی چون چیستا یثربی که متونش به تئاتر تبدیل شده و فهیمه راستکار که بازیگر تئاتر بوده، سعی در اجرای نمایشهای صرفا زنانه داشتند اما وزنه نمایش کاملا زنانه نسبت به کل تئاتر ایران، سنگین نیست.
محدود شدن نمایشهای آیینی به تعزیه و شبیهخوانی از یک طرف و ضعف نمایشهای در فرم و مضمون زنانه از طرف دیگر، نیازی را ایجاد کرده. احساس نیاز در زنانی که در فضای تئاتر زیست کرده و نفس میکشند تا بروند سراغ ابداع سبکی که تا پیش از این به چنین فرمی کمتر دیده شده. مگر در سطح دیگری مانند تئاتر مساجد یا اجرا در مدارس دخترانه. اما «هنر مقدس» گروهی است که ثابت کرد به خوبی از پس این ایده برآمده است که تئاتر میتواند هم آیینی باشد هم زنانه.
در لابی سالن اندیشه، خانمهای خوشذوق با پوستر نمایش عکس میگیرند. یک نفر هم گوشیاش را بالا آورده و جمعیت سالن را نشان میدهد، دارد لایو میرود توی اینستاگرام. تاکید شده که تئاتر زنانه است و به محض شروع، حق عکسبرداری و فیلمبرداری نداریم و این را از تصویر بازیگرهای اصلی آن روی پوستر هم میتوان فهمید، تصویر پنج زن روی پوستر خودنمایی میکند.
چاووشی که به اینجای آهنگ رسیده:
دنبال تو با قد کمون اومده مادر / بالای سرت سینه زنون اومده مادر
هندزفری را از گوشم بیرون میآورم و وارد سالن میشوم. نظم خوب برنامه توجهم را جلب میکند و این را مدیون تیم اجرایی قوی گروه است. گروه تئاتری که خود را اینگونه معرفی میکند: هنر قدسی زنان برای تمام جهان.
هنر قدسی را هنری تعریف میکنند که در مضمون، موضوعی الهیاتی داشته باشد و در فرم اجرا، آنچه که شرع مقدس اسلام لازم میداند را در حداکثر توان خود پیاده کند و از این منظر، گروه هنر مقدس، گروهی زنانه است با این مختصات، فضای مستقل زنانه، داستانها و موقعیتهای تماما زنانه و به طور کلی فضای مستقل زنانه.
پارسال نمایش «فاطمه (س)» از این گروه را دیده بودم. نمایشی با تعدد شخصیتها و بازیگران و زمان طولانی اجرا، دکوپاژی سخت و متنوع که اجرای آن روی صحنه تئاتر تجربه و تخصص منحصربفردی را میطلبید. نمایش خوب از آب درآمده بود، ولی میشد زمان روایتش کوتاهتر باشد و نقصهای کمی که در اجرا دارد با تمهیداتی رفع شود. البته همه این موارد را بعد از نمایش به مریم شعبانی، کارگردان آن منتقل کردم.
سالن خاموش میشود از نور و صدا و توی سکوت صدای چشمه آبی توجهها را جلب میکند. داستان بر مبنای چشمه آبی که آن را مقدس و معجزۀ مردی میدانند شکل گرفته. در خلاصه نمایش هم خوانده بودیم:
چشمهای در بیابانی خشک، جوشیدن گرفته است. تامیلا و راحوما، کنار آن چشمه با هم دیدار میکنند و از سرنوشت مشابه هم آگاه میشوند، اما ناگهان زنی از راه میرسد و رویای تامیلا را خونین میکند.
با توجه به اینکه در ایام ماه محرم به سر میبریم، از همان ابتدا میشد حدس زد که با اثری عاشورایی مواجهیم. نور صحنه، صداها، دیالوگها و حرکات بازیگران و به طور کلی میزانسن اجرا، همه ملایم و کند و لطیف است. بله با نمایشی کاملا زنانه طرفیم. هرچه پیش میرود، تک تک اتفاقات شبیه مقاتلی که خواندهایم، روایت میشود. صدای هق هق گریه از کنار و اطراف به گوش میرسد. دارم یادداشتهایی از نمایش را توی یادداشت گوشی مینویسم و قطره اشک خودم را روی صفحه گوشی میبینم. مگر میشود واقعه عاشورا را روایت کرد و چشم، تَر نشود. حالا میخواهد با هر زبانی باشد، در هر کجا باشد، توی حسینیه و هیئت و دسته سینهزنی و زنجیرزنی یا روی صندلیهای سالن نمایش تئاتر. سند این گریستن هم این فرموده حضرت رسول صلواتالله علیه است که: إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً ؛ برای شهادت حسین علیهالسلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمیشود.
حالا این حرارت و سوز دل در تک تک لحظات راحوما چشمهای آدمها را تر میکند. اینجا دیگر تماشاچی معنا ندارد، اینجا با یک تئاتر محض مواجه نیستیم، اینجا جمع عشاق آن بزرگ مردی جمع است که هرکجا قصه به خون غلتیدنش روایت شود، دلها چون عزاداری مادران کودک مرده، به آتش کشیده میشود. توی صدای گریههایی که از جای جای سالن به گوش میرسد، بیصدا بر این مظلومیت اشک میریزم.
نظر شما